پرنسس دیاناپرنسس دیانا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

دیانا;مسافر زیبای پاییز

اولین شبی که بابا مهدی رفت سفر...

چهارده مرداد بابا مهدی جهت ماموریت کنسل شده قبل،عازم سفر به بندر عباس شد.همه دل نگرونیمون این بود که شما تو اولین شب دوری از پدر ،احساس ناراحتی نکنی.واسه همین رفتیم خونه خاله زهرا و مامان جون اینا هم اومدن اونجا تا حسابی دورت شلوغ بشه.خدارو شکر اون شب کلی بازی کردی و خیلی راحت خوابیدی و اصلا سراغ بابارو نگرفتی.فردای اون روز بابا مهدی با یه عالمه سوغاتهای خوشگل برگشت و شما و محمدمهدی و امیر محمد با دیدن سوغاتهاتون کلی خوشحالی کردید. جمعه ناهار به خاطر اومدن دائی سعید همه خونه مامان جون بودیم.اونجا کلی با پسرخاله ها و بچه های دائی سعید بازی کردی و حسابی خوش گذروندی.شب هم مراسم نامزدی مونا جون دختر عموم بود که به قول خودت تی تی عروسی پ...
21 مرداد 1394

روزهایی که به شادی گذشت...

ناگفته های من از تعطیلات عید فطر شروع میشه که قرار بود با خاله ها و مامان جون اینا روز بعد از عید فطر بریم سمت فیروزکوه و گدوک.  روز قبل از عید فطر عمومیثم (دوست بابایی) زنگ زد و گفت اگه دوست داشته باشیم بریم سمت فیروزکوه.ما هم چون دو روز بعدش با خاله ها قرار گذاشته بودیم قبول کردیم و صبح ساعت هشت روانه فیروزکوه شدیم.شما هم دختر گلی بودی و تا مقصد خواب بودی و اصلا مامانو اذیت نکردی.نزدیک ظهر بود و هوا خیلی گرم شد و ما هنوز تو ماشین دنبال مکان مناسبی واسه ناهار بودیم که ظاهرا تو اون پیچ وتاب جاده و گرمای هوا دچار ماشین گرفتگی شدی و گلاب به روتون یه ذره بالا آوردی.این هم تجربه ام شد تا دیگه قبل از مسافرتهای پیچ پیچی!!!بهت قرص ضد ...
5 مرداد 1394
1